- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
حاج قـاسم رفت اما داسـتانی مانده است حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است در تـنور سیـنهها آتشفـشانی مانده است مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است حاج قـاسم رفت اما امتحانی مانده است تازگیها هرطرف رو میکنی روز خداست مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست غیرت صفّـینیان را نهروانی مانده است ای خمینیباوران! دنیا جمارانی شدهست ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شدهست شهر را یکروز میبینی چراغانی شدهست کـربلا تا قدس لبـریز سلـیـمانی شدهست منتـظر باش اتفـاق ناگهـانی مـانده است نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد دشمنی بسیار و فتنه بیحد و بدعت زیاد بزدل و کجفهم و سازشکار و بیغیرت زیاد کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد! در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است حاج قاسم کـربلایی بود و سرتاپا حسین خوش به حال آنکه تا آخر بماند با حسین لِـلـذینَ آمَـنـوا فی هـذهِ الـدنـیـا... حـسین هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین» بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است
: امتیاز
|
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
هوای چشم همه، ابری است و بارانیست که روز ما همه از دود آه، ظلـمانیست گرفـته بهـت عـجـیبی فـضـای دلهـا را نفس به سینۀ سنگـین خلق، زنـدانیست چراغ گریۀ ما روشن است در این داغ شرار سـیـنه، غـم قـاسـم سـلـیـمـانیست کسی که عمر خودش را نثار دین کرده ست کسی که شـیوۀ او شـیوۀ مسـلـمـانیست کسی که دشمن از او مثل بید میلـرزید کسی که هم نفس رهـبری خراسانیست کسی که ملک عراق و عجم به او نازد چراغ و جلوۀ نامش، همیشه نورانیست شـهـادت است نـصـیـب دل سـلـیـمـانـی نصیب جـمع دل ما هـمه پـریـشـانیست کسی که مثل ابالـفـضل پیکـرش پـاشـید کسی که در ره محبوب خویش، قربانیست مـدافـعـان حـرم را خـبر کـنـیـد اکـنـون میان بـزم شهـیـدان دوباره مهـمانیست اگر که اشک کمی فرصت و امان میداد نوشته بود «وفایی» فـراق، طولانیست
: امتیاز
|
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
دستشان باز شد آلوده به خون، جانیها بـیدوام است ولی خـنـده شـیـطـانیها کم عـلـمدار ندادیم در این کرب و بلا کم نبـودند در این خـاک سـلـیـمـانیها
جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت کی جهان دیده از این گونه فراوانیها؟ آرزو داشت به یاران شـهـیـدش برسد رفت پیوست به حاج احمد و طهرانیها شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ کـم مـباد از سـرشـان سـایـه نـادانیها برسـانیـد به آنها که پـشـیـمان نـشـوند ثمری نیست در این دست پشـیمانیها غیرت است این که همه پیر و جوان میبندند گره بر چکـمه و سربند به پیـشـانیها انتقامش به خدا از حججی سختتر است وای از مـشـت گـرهکـرده ایـرانـیهـا! راهـی قـدس شده لـشکـر آزادی قـدس این خـبر را بـرسـانـید به سـفـیـانیهـا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـاور نداشت زینب كبری كه مـادرش رفته است و جای خالی او در برابرش چـادر نــمـاز فــاطـمـه لالایـی شـبـش دستان پُـر ز مهـر عـلـی بالـش سرش چـشـمان پُـر ستارۀ زینب به در هنوز یادی كـند ز مـادر و محـسن برادرش هر نیمه شب به كنج دلش روضه میگرفت با خاطرات كوچه و سیـلی و مـادرش وقتی دلش بـهـانـۀ مـادر گـرفـته است چـادر نـمـاز مـادر خود را كند سرش مــادر كـبـوتـرانـه پـریـده بـه آسـمــان بـابـا دلـش گــرفـتـه بـرای كـبـوتـرش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فـقـیـر بـانـوییام كه غـنـیّ بذّات است همان زنى كه كرم از كرامتش مات است فقـط نه ما كه براى پیـمـبران، محـشر مـدال فـاطـمـیـون مـایۀ مبـاهـات است بـبـین ولایت اورا به سـیزده معـصوم بگو كه حضرت زهرا بزرگ سادات است علیست حق و مع الحق همان مع الزهراست براى فـاطـمـه او لایـق مـواسات است سه جـمـلـه خـطـبـۀ او افـتـخـار آل الله سـه آیـه كـوثـر او آبـروى آیـات است عـیار خـطـبۀ زهـرا فـراتـر از انجـیل دو خط فضیلت زهرا وراى تورات است دخیل حرمت تسبیح فاطمه است، نماز كه واجـبات گهى گیر مستحـبات است نـصیب دوست او بـهـترین تـحـیّات و نصیب دشمن او بدترین مجازات است چه بانویى، حسنینش گرسنه خوابـیدند ولى براى فقیران به فكر خیرات است نوشتهاند كه بعد از وفـات صد موقـف نگاه مـادریاش دستگـیر اموات است نوشـتهاند ائـمـه فـقـط دو قـطـرۀ اشـك براى مادر ما افـضل الـعـبـادات است شـنـیـدهایم مـدیـنـه به او سـرى نـزدنـد امان ز حال مریضی كه بیملاقات است
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
رفـتـی مـرا بـه وادی غـم واگـذاشـتـی تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟ یادش به خیر باد کـه نُه سال پیـش بود آن شب که تـو به خـانۀ من پـا گذاشتی حوریـۀ بـهشت عـلـی! نیـمههـای شـب رفـتی سوی بهـشت و مـرا جا گذاشتی یـاسـین من! چـقـدر غـریبـانه از وطن رفـتی و سـر بـه دامـن طـاهـا گذاشتی کردی بـه هر نفس طلب مرگ از خدا تـا داغ خـویش بـر جگـر مـا گـذاشـتی گردون به دیدهام چه قدر زشت گشته بود آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را هنـگـام مـرگ بـر رخ زیبـا گـذاشـتـی هرکس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود یک قـبـر بینـشـانه بـه دنـیـا گـذاشـتی دار و نـدار من همـه رفت و برای من تـنهـا چهـار کـودک خـود را گـذاشـتی گـفـتـی ز داغ فـاطـمــه و سـینـۀ عـلی «میثم!» چه داغها که به دلها گذاشتی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است چه كنم؟! كار علی بیتو به عالم، زار است! اشـتـیاق تو مرا میكـشد از خانه برون ورنه از خانه برون آمدنم، دشوار است! موقـع آمد و شد، فاطـمـه جان! میبـیـنم دیـده زینب تو مـات در و دیـوار است! به گـواهی شب و، زمزمه مرغ سـحـر اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدار است روز در خانه، پـرستار حسین و حـسَنم كمكم كن! كه نگهداریشان دشوار است! یـاد آن روز كه بـا زیـنب تو میگـفـتـم: دخترم! گریه مكن! مادرتان بیمار است! چاه داند كه به من، عمر چسان میگذرد قصّه، كوتاه كنم ورنه سخن بسیار است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
بعد از تماس دست تو با دست یخ کردم افـتـاد اشـک گـرم تو بر گـونـۀ سـردم خـورشید تو حالا شده رنگـینکـمان تو سرخم؛ کـبودم؛ سبزم و نیـلیام و زردم پهلو به پهلـو میشوم هر بار در بستر صدبار میمیـرم دوباره زنده میگردم زنهای فـامـیـلم اگـر پـیـشـم نـمیآیـنـد هر روز میآیـد سـراغ من کـمر دردم میخواستم که حس کنی که دوستت دارم با دستْ دردم خانه را جارو اگر کردم پیـش در و هـمسـایه افـتـادم ولی گـفـتم جــانـم فــدای رهـبــر آزادهام؛ هــر دم ایکاش درد شانهام قـدری امان میداد مـوی حـسیـنم را دوباره شانه میکردم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بوی بهشت عـطـر نـفـسهای اطهرت فردوس حجـرهایست ز بیت منـوّرت باغ جنان نـشـسـته به كـنج گـلِ سـرت خوانـده پـیـمـبـر از همه خـلق برترت مدحـت خـدا نـمـوده به آیـات كـوثرت این گونه خوانده از همه عالم فراترت دردانـۀ پــیــمــبــر و جــانــانـۀ عــلـی رخـشـانتـریـن سـتـارۀ كـاشـانـۀ عـلی وجه خدا عیان شده بر روی صورتت خـوی خـداست جـلـوۀ زیـبـای سیرتت مستور در لطافت محض است فطرتت بیفایـده است جـستجـو از بهر كثرتت در بـازوی عـلـیست تـجـلای قـدرتت گشته رضای حضرت حق در مسرتت داخـل شـونـد اهل جـنـان از قـفـای تو زانـو به محـضـر تو زده مـاسـوای تو بالاتـر از فـراسـوی بـاور فـقـط تویی با شأن و قدر خویش برابر فقـط تویی شـأن نـزول سـوره كـوثـر فـقـط تویی جـان عـلـی و اُمِّ پـیـمـبـر فـقـط تـویـی آری دلـیـل خـلـقـت حـیـدر فـقـط تویی تنها سواره در صف محشر فقط تویی روز ظـهـور میشـود آغـازِ عصر تو از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو خـلـقـت به دست ربّ جـلی آفـریده شد با عـلـم و حـکـمـت ازلـی آفـریـده شـد بی هـیچ نـقـص یا خـلـلـی آفـریـده شد گر چرخ و زهره و زحلی آفـریده شد از بـرکـت نـبـی و ولـی آفــریــده شـد احمد، خودش برای عـلـی آفـریـده شد تنها نه صبح و شـام برای تو خلق شد پـیـغـمـبـر و امـام بـرای تو خـلـق شـد غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟ غیر از تو نیست آن که قرار علی شود چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود آئــیــنــۀ تــمـام عــیــار عــلــی شــود چون تو تـمـام دار و نـدار عـلـی شود با جـان خویش یـاور و یار عـلی شود قـبـل از شـروع خـلـقت آدم تو بودهای از ابـتـدا دل از دل حـیــدر ربــودهای حوریهای ز جنس بشر كیست غیر تو؟ آئـینهای ز حُـسن پـدر كیست غیر تو؟ بر مصطفی فروغ بصر كیست غیر تو؟ رشـك تـمام اهل نظر كـیست غیر تو؟ آن ممتحن به عالم زر كیست غیر تو؟ یارِ شهـیدِ در پسِ در كیست غـیر تو؟ در، سنگرِ تو گشته و تو سنگـرِ عـلی در، گرچه جا زده است، تو ماندی سپر، ولی نـوریـهای و صـابـره و هم كـریـمهای بـدرِ تـمـام و دُرَّةُ بَـیـضـا، رحـیـمـهای عـالِـیـةُ الـمَـحَـلّ و رئوفه، فـهـیـمـهای رُكنُ الهُدی، شَفـیقِه، زُجاجِه، علیمهای عذرایی و رشیده، جـلیـله، حکـیـمهای مـحـزونـهای و بـاكـیـهای و سلـیـمهای ریـحـانـۀ رسـولـی و مـحـبـوبــۀ خــدا "مَكسورُ ضِلعُها"یی و "مظلـومُ بَعلُها" ای حضرت بتول كه بیبال و پر شدی! تنها میان كـوچـه تو مـرد خطـر شدی با جان خویش جان علی را سپر شدی گرچه سپر شدی تو ولی بیپسر شدی با هـیـزم جـهـنـمـیـان شـعـلـهور شدی آه نـهـاد سـیـنـۀ خـیــرالـبــشــر شــدی تنهـا تو بـین خـلق عـلـی باوری و بس با پهلوی شكـسـته بر او یاوری و بس تعریف كن ز عـلت جـانـسـوز نالـهات از رد خـون روی تنت، نقـش ژالهات از گـریههای دخـتـرك چـهـار سالهات تعریف كن ز قـصۀ نـشـكـفـته لالـهات از اولـیـن شـهـیـد عـلـی از سـلالـهات اصلا بگـو تو از فـدك و از قـبـالـهات از نـابـرادران پـیــمـبـر چـه دیــدهای؟ كین گونه از حسین و حسن دل بریدهای! از بازگـشت عـصر جهالت به ما بگو از اتـحـاد جهـل و قـسـاوت به ما بگو از غـاصـبـان حق خـلافـت به ما بگو از چرخ دنـدههای لجـاجـت به ما بگو از مـوسـم سكـوت جـماعت به ما بگو از آیـههـای اجـر رسـالـت به ما بـگـو حـتی اگر سـفـارش خـتـم رسـل نـبـود این گـردبـاد در رمق بـرگ گـل نبود! اصلاً بـیـا و از دل زینب بگـو سـخـن از بغـض مـانـده در وسط سیـنه حسن از رازهای مخـفی در قلب خـویـشـتن از دسـت دوز آخَرَت آن كهـنه پیـرهن اینكه چرا کم است در این بقچه یك كفن از آن شـهـیـد تـشـنه لب پـاره پاره تن در قـتـلگاه موی سپـیـدت خـضاب شد بیسـرپـنـاه عـتـرت خـتـمـیمـآب شـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
الهی در دلم از چرخ گردون شکوهها دارم غمی در سینهام از بیکسی مرتضا دارم توان آنکه از بستر ز پا خیزم ندارم من که جسمی ناتوان و بیرمق سرتا به پا دارم حسین افسرده و زینب حزین و مجتبی گریان چقدراندوه و رنج وغصه و غم؛ ای خدا دارم چه شد، مزد رسالت شد ادا با کشتن محسن منی که عزت پیغمبری از مصطفی دارم به هرلحظه که ازعمرم رود، عجل وفاتی را به روی لب، به سوی قبله در وقت دعا دارم چنان از هجر جانسوز پدر محزون گردیدم که روی لب هـنوزم نالۀ واویـلـتـا دارم دلی پُر خون نصیب مرتضی گردیده از اندوه منم جسمی کبود و قامتی از غم دوتا دارم ندارم حاجتی غیر از تمنای اجل یا رب که از او بهر راحت گشتن امید شفا دارم به هر جایی از این خانه ز خون سینه زارم نشانی جانگداز از بعد مرگ خود به جا دارم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
مـن بـیـمـار، مـداوا نـکـنـد خـوشـنــودم غـم طـبـیـبم شده و مـرگ شده بـهـبـودم هیچ کس نیست، که باری ز دلم بردارد عاقـبت داغ و غـم و درد کـنـد نـابـودم! اشک بس ریخـتـهام، هرکه ببـیـند گـوید سرو بشکـسـتۀ خم گـشـته، کـنار جویم! گه ز حق، مرگ طلب میکنم و گه گویم کاش میبودم و غـمخوار عـلی میبودم زیر این چرخ علی دوستتر از فاطمه نیست سـنـد مـسـتـنـدم: بــازوی خــون آلـودم! من نفس میزدم و او کف افسوس به هم من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟! ای اجل! پا به سر من ز محبت بگـذار! جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ز غم رها شدهام از به غـم دچار شدن مرا به هوش بیاور در این خمار شدن ببـنـد پـای مـرا هرکجا که میخـواهی گـریز نیـست مرا پـای تو شکـار شدن رعیّت در این خـانـهام خـدا را شـکــر گرفتم آبـرویم را ز جـیـرهخـوار شـدن مرا ز گریه نگیر اشک اعتبار من است که شرط نوکریام هست کهنهکار شدن نشد به پات بیـفـتـم نگـار خـیـمهنـشـین به دامن تو رسـیـدم از این غـبار شدن قــرار بـود بـیــایـی قــرار مـن بـاشـی گـذشت عـمـر من آقا به بـیـقـرار شدن تـصـدق ســر زهــرا دل مـرا نـشـکـن بگـیـر دست مـرا وقـت بیعـیـار شدن دعـای مـادرمـان را خـدا به خـیر کـند چه التماس عجیبی است بیمـزار شدن چه سخت بوده گـرفـته انار بر مسمار چه سخت بوده معطل در آن شیار شدن به قامت گل حـیـدر لباس گـلـدار است فـتـاده بر سـر او فـکـر نـونـوار شـدن شبیه محـسـنـش آتش کـنار در خـوابید ولی نـداشـت غـم او سـرِ مـهـار شـدن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
با اذان تصدیق کن من را دوباره ای بلال چون شده پشت در این خانه حقم پایمال اشهـد ان علی گـفـتم ولی خوردم زمین هـیـزم آوردند ایـنجـا با فـتـاوای رجـال این جماعت را که میبینی علیه حیدرند آن صف طـولانی مـسجد ندارد اتصال بار خود را بستی و رفتی، حلالت کردهام بارخود را بستهام، دیگر مرا هم کن حلال روبه قبله مینـشـیـنـم غـالـباً وقت نماز فکر کن خوبم! اذانت را بگو طبق روال تو اذانت را بگو؛ حی علی خـیرالعمل! خستهام از حرف پنهان همه، از قیل و قال بعد پیغمبر نبودی، حرمت زهرا شکست بین هجده سالگی شد قامت زهرا هلال دور هم بودیم در زیر کسا، یادش بخیر! بین بستر، دورهم بودن شده امری محال یک نفر بودم که سیلی خوردم از دست همه یک نفر سیلی اگر میزد، نمیرفتم ز حال با علی اصلاً نگفتم میخ در با من چه کرد خون برایم گریه کرده نیمهشب، آب زلال من که بودم میـوۀ بـاغ بهـشـتی رسـول مـیوهام افـتاد، اما نـارسـیـده ماند و کال من علی را میکشیدم، او علی را میکشید لعـنتی اصلاً نداد آنجا به بازویم مجـال مرتضی تابوت را آماده کرده نیمه شب راحـتم کن زود از همسایههای بیخیال
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
در سِلک ما معراج رفتن پر نمیخواهد مؤمن پری بهتر ز چـشمِ تر نمیخواهد با اشک وقـتی حاجت ما را روا کردن گریهکـنت، مشکلگشا دیگر نمیخواهد خاکِ حسیـنـیه برایِ شاعران کافیست از تو نوشتن، جوهر و دفتر نمیخواهد ذاتِ تو را تـمثالِ اعـطـیـنـا بیان کردن تفـسـیرِ دیگـر سـورۀ کـوثـر نمیخواهد با دیـدنِ رویِ تو با خود روبرو میشد آئـیـنهای بعد از تو پیـغـمـبر نمیخواهد نورِ وجودت را علی از قـبل خلقت دید این مدعا شاهد ازین بهـتـر نمیخـواهد وقـتـی دعـایِ تو نـگـهـدارِ عـلـی بـاشد دیگر سپـر را فـاتـحِ خـیـبـر نمیخواهد نـانِ تو، خـادم پـرورِ بـیـتِ یـدالله است نانی به جز این سفره را قنبر نمیخواهد ذرّاتِ رویِ چـادرت حـکــم طـلا دارد تا گرد و خاکش هست فضه زَر نمیخواهد چادر نمازت سایهسارِ مُلکِ سلمان است جز سایۀ امنِ تو این کـشور نمیخواهد این نسلِ سوم خوب در پیکار ثابت کرد حرفِ دفاع از دین که باشد، سر نمیخواهد این انقلابِ فاطمی چهل سال ثابت کرد جز نسلِ زهرا و علی، سَروَر نمیخواهد چهل سال جنـگـیـدیم پایِ پـرچـمِ زهـرا فرزند جز خونخواهی مادر نمیخواهد تمار اگر باشی به رویِ دار خواهی گفت حرفِ ولایت را زدن مـنـبر نمیخواهد نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در میساخت هرگز کسی اینگونه دردسر، نمیخواهد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـطر بـهـشت میوزد از آسـتـانـهات گل میطراود از در و دیوار خانهات پنهان شده است قـدر تو مانند قـبر تو ای بینشانه کیست که دارد نشانهات؟ مردی که از تبـسم تو شعر میسـرود مبهوت میشد از غـزل عـاشـقـانهات یکـتایی و برای تو همتا فقط علیست سوگـنـد میخـورم به خدای یگـانهات در کـوثـر زلال تو تـکـثـیر میشـویم از دل نـرفـتـنیسـت غـم جـاودانـهات بانو چگـونه میشود از اشک تر نشد وقتی که مرثیه است هـوای تـرانهات بعد از تو خاک بر سر این روزگار باد آتش چرا نـشـسـته بر این آشـیـانـهات بعد از تو، جای خالی تو گریه میکند با اهـل خـانـۀ تـو گـرفـتــه بـهـانـهات صبر علی رسید بهپایان همینکه خواست تـنهـا مـیـان خـاک سـپـارد شـبـانهات دست خدا سـپـرد به دست خـدا تو را آری زمین گـرفت ز دست زمـانـهات
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده ای وای از آن شروع به آخر نیامده ای وای از آن یـقـین به بـاور نیامده ای وای از آن مـزار کـبوتـر نیـامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیث دخـتر طاها شنیدهای؟ یَرضی شنـیدهای لِـرضاها شنیدهای؟ هـنگـامـۀ نـمـاز دعـاهـا شـنـیـدهای؟ حـتـی تَـوَرَّمَـت قَـدَمـاها شـنـیـدهای؟ أمّن یُجـیب این همه مـضطـر نیامده یا لـلعـجـب، فـصلّ لـربّک ولادتـش واحـیـرتـا لِـیُـذهِبَ عـنـکم شرافـتش طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش جـبـریـل با تـمام بزرگی و رتـبـتـش از عــهـدۀ سـتـایـش او بــرنـیــامـده اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فصل غـریـبی تو چـرا سـر نیـامده؟ زهـرا هـنوز گـریـۀ بیگـاه میکـنـد مـولا هـنوز سـر به دل چـاه میکـند پــائــیــز ادعــای أنــا الله مــیکـنــد صبح بـهـار از آمـدن اکراه میکـنـد آیـا هــنــوز وقـت مـقــرّر نـیـامـده؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ای قـدر تو پنـهـانتر از پنهـان زهـراتـر از هـر زهـرۀ تـابـان ای قـبــلــۀ اذکـار تـسـبـیـحـات سـبـوح تــر از واژۀ سـبــحــان ای روشـنی بخـش ازل نـورت قبل از نخـسـت و بعـد از پایان ای بـسـم رب الـنـور سلـمـانها نـام بــلـنـدت نــسـخــۀ درمــان یا فـاطـر و یـا فـاطـمـه یـعـنـی افـلاک با مِـهـر تـو شد بـنـیـان مـسـنـد نـشـیـن آیـۀ تــطـهـیــر! ای مصحـف والاتـر از قـرآن! از عـالـم نـاســوت تـا لاهــوت میگیرد از چـشمان تو فـرمان گَرد مـسـیـرت فـضه میگـردد یـا کـه طـلای گــنـبـد و ایــوان مـریـم گـلـی از بـاغ بـسـتـانـت دلـبـسـتـۀ تـو روضـۀ رضـوان دُرّ نـجـف شـد گــردن آویــزت دو گـوشواره، لـؤلـؤ و مرجان ای زمـزم چـشـمـان تـو کـوثـر تنـهـا غـدیـر مـانـده در جـریان نـهـجالـبـلاغـه گـوشـۀ مـسـجـد از خـطبهخوانی تو شد حـیران رعـشـه به جـان عـرش افـتـاده آهِ کـلامـت سـلـســلـه جــنـبــان نام عـلی جاریست در نطـقت شیـریـنیاش گـردیده دو چندان فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟ حـق عـلـی از چه شده کـتـمـان بغض امیرالمؤمنین کـفـر است حُـبّ امـیـرالـمـؤمـنـیـن ایـمـان ممـسـوس ذات حـضرت باری در غـزوهها، جـنـگآور میدان خورشید را تـکـذیب میکـردند خـفـاشهـای کــور گـورسـتـان با خود فدک هر روز میخواند شـرح عـبـورت را گـل ریحان در دسـتهـای مـجـتـبی دستت ای دسـت گـیـر عــالـم امـکــان فـرش رهـت عـرش مـعـلا شد دیـــوارهــا شــد آیــنــهبــنــدان انـسیه بود و کـوچـهای باریک حـوریه رویـاروی بـا شـیـطان چادر نـمازت روی خاک افـتاد یا کـعـبـۀ حـاجـات شـد ویـران دردا لـگـد شـد خـیـمـۀ تـوحـیـد در زیـر پــای نـامــسـلـمــانـان "تـبت یـدا" میزد به تو سـیـلی پـوشـیـهات نـیـلی شد و گـریان ای روح دو پهـلـوی پـیـغـمـبـر پهلـو گرفتی بعد از این طوفان گـل کـرد بـر پـیــراهـنـت لالـه پژمرد از این داغ یک بـسـتان سـوگـنـد کـه پـای عـلـی بـانـو! تو ایـسـتـادی تـا بـه پـای جـان
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
استعـانت گر کـند ما را خـدای فـاطمه سر میاندازیم محـشر زیر پای فاطمه یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد هرکه عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه گریهکنهای حسینش را شفاعت میکند دست عباس است روی دستهای فاطمه بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر انبـیـا را پس بخـوانـیـد انـبـیای فـاطمه تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟ رو زد اما هیچ کس حاضر به همراهى نشد دارد از انصار پیغـمـبر گـلایه فـاطمه مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته بیاجابت باشد ایکاش این دعای فاطمه میخِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد گـشت آگـاه از دلِ درد آشـنـای فـاطمه کار دنیا را ببین در سن هجـده سالگی شانههای کودکانش شد عـصای فاطمه آب میریـزد برای بچه هقهق میکند ای به قـربان حسین سر جـدای فـاطمه
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست طفـلان من به نان وغـذا لب نـمیزنـند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشـسـته اشک مـرا پـاک میکـند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شـسـتـیـم خـون مانده به دیـوار را ولی از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ آه ای مغـیـره، بد زن من را لگـد زدی حالا فقط علیست و آن همسری که نیست مـن در اتـاق سـوم و هـفـتـم گـرفــتـهام در این محل برای توچشم تری که نیست از من حسین قـول زیـارت گرفته است از دیـدن تو آرزوی بهـتـری که نیـست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
غزل در اوّلین بیت خودش پژمرد و پرپر شد همین که قافیه در دوّمین مصراع، مادر شد بدین علّت که او خیر کثیر و نورالأخیار است کنارش برکت عمر علی چندین برابر شد کسی که کوثر قرآن شود هرگز نمیسوزد غلط گفتند آتش دست بر دامان معجر شد مصیبت هرچه نازل شد پس از او بر عزیزانش شروعش از تبانی کردن دیوار با در شد چه شبها که قنوت خویش را میخواند با یک دست چه شبها که تماشایش بلای جان حیدر شد نظام خانه، بیمادر، ز هم میپاشد و دیدیم پس از زهرا چگونه جمعشان، جمع مُکسَّر شد مبر ای روضهخوان ما را به گودال پُر از نیزه همینجا پشت این در بود که ارباب، بیسر شد مگو در کربلا شد بیبرادر دختر زهرا که اوّل بار زینب در مدینه بیبرادر شد کدامین غنچه در عالم به جز دردانۀ زهرا میان شعلۀ آتش به دست میخ، پرپر شد؟ شبیه فاطمه، مُجِرم به حیدردوستی گردید اگر با آن قد و بالا علی اکبر هم اصغر شد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زخمیتر از بال و پرت بال و پری نیست زخمیتر از پلک ترم پلک تری نیست از رنـج و غـصّه آب رفـتـه پیـکـر تو در بسـتـری انگـار اما پیـکـری نیست جان حـسـن کـمـتـر بگـو اجـل وفـاتـی از این دعا زهرا دعای بهتری نیست؟ افــســردگـی مـــا فــدای خــنـــدۀ تـــو انـگـار جز تـابـوت راه دیگـری نیست طفلی حسین امروز هی با ذوق میگفت پا شد خدا را شکر مـادر بستری نیست یکـبـاره نـظـم زنـدگی میپـاشـد از هم در خانهای که رد پا از مـادری نیست در این امـانتها که دادی دسـت زینب همراه پیراهن نگـو که معجـری نیست زخم و جـراحت تشـنهات کرده ولیکن از تـشنۀ کـرب و بلا تـشنه تـری نیست
: امتیاز
|